168:0.1 (1842.1)مدت کوتاهی پس از ظهر بود که مارتا برای دیدن عیسی، در حالی که او از نوک تپه در نزدیکی بِیتعَنْیا عبور میکرد، به راه افتاد. برادر او ایلعازر، چهار روز بود که مرده بود، و اواخر بعد از ظهر یکشنبه در مقبرۀ خصوصی آنها در انتهای دور باغ قرار داده شده بود. سنگ ورودی مقبره در بامداد این روز، پنجشنبه، در جای خود غلتانده شده بود.
168:0.2 (1842.2)هنگامی که مارتا و مریم در رابطه با بیماری ایلعازر برای عیسی پیام فرستادند، مطمئن بودند که استاد در مورد آن کاری انجام خواهد داد. آنها میدانستند که برادرشان به شدت بیمار است، و گر چه امید نداشتند که عیسی کار آموزش و موعظۀ خود را رها کند تا به یاری آنها بیاید، آنقدر به قدرت او برای شفای بیماری اطمینان داشتند که فکر میکردند او فقط عبارات شفابخش را به زبان میآورد، و ایلعازر فوراً شفا مییابد. و وقتی چند ساعت بعد از این که قاصد بِیتعَنْیا را به مقصد فیلادلفیه ترک نمود، و ایلعازر درگذشت، آنها چنین استدلال کردند که مرگ او به این علت رخ داده که استاد از بیماری برادرشان مطلع نشده بود، تا این که بسیار دیر شده بود، و اکنون چندین ساعت از مرگ او گذشته بود.
168:0.3 (1842.3)اما آنها به همراه تمامی دوستان ایماندارشان به واسطۀ پیامی که دونده پیش از ظهر سهشنبه پس از رسیدن به بِیتعَنْیا آورد به اندازۀ زیاد متحیر شدند. قاصد اصرار ورزید که از عیسی شنید که میگفت: ”. به راستی این بیماری به مرگ راه نمیبرد.“ همچنین آنها نمیتوانستند بفهمند که چرا او هیچ پیامی برای آنها نفرستاد و یا غیر از آن پیشنهاد کمک نکرد.
168:0.4 (1842.4)دوستان بسیاری از دهکدههای کوچک مجاور و دیگران از اورشلیم به آنجا آمدند تا خواهران سوگوار را دلداری دهند. ایلعازر و خواهران او فرزندان یک یهودی ثروتمند و شرافتمند بودند، کسی که ساکن برجستۀ دهکدۀ کوچک بِیتعَنْیا بود. و به رغم این که هر سه مدتی طولانی از پیروان دو آتشۀ عیسی بودند، توسط تمامی کسانی که آنان را میشناختند بسیار مورد احترام بودند. تاکستانها و باغهای بزرگ زیتون در این نزدیکی به آنها به ارث رسیده بود، و ثروتمند بودن آنها به واسطۀ این واقعیت هر چه بیشتر مشخص میشود که آنها برای داشتن یک مقبرۀ خصوصیِ تدفین در املاک خودشان از توانایی مالی برخوردار بودند. هر دو والدین آنها از پیش در این مقبره دفن شده بودند.
168:0.5 (1842.5)مریم از اندیشۀ آمدن عیسی دست کشیده بود و در غم و اندوه خود رها شده بود، اما مارتا به آمدن عیسی امید بسته بود، حتی تا آن لحظه در همان بامدادی که آنها سنگ را در جلوی مقبره غلتاندند و ورودی آن را مهر و موم کردند. حتی در آن هنگام او به یک نوجوان همسایه رهنمود داد که به جادۀ اریحا از نوک تپه تا شرق بِیتعَنْیا چشم بدوزد؛ و همین نوجوان بود که به مارتا خبر داد که عیسی و دوستانش نزدیک میشوند.
168:0.6 (1842.6)هنگامی که مارتا عیسی را دید، به پای او افتاد، و فریاد کشید، ”استاد، اگر تو اینجا بودی، برادر من نمیمرد!“ ذهن مارتا دچار ترس زیاد شده بود، اما او هیچگونه تردیدی به خود راه نداد، و جرأت نکرد در رابطه با مرگ ایلعازر از طرز عمل استاد انتقاد کند یا آن را زیر سؤال ببرد. هنگامی که او سخن خود را به پایان رساند، عیسی دست دراز کرد، و او را از روی پاهای خود بلند کرد، و گفت: ”مارتا، فقط ایمان داشته باش، و برادرت از مرگ برخواهد خاست.“ سپس مارتا پاسخ داد: ”من میدانم که او در رستاخیزِ روز واپسین از مرگ برخواهد خاست؛ و حتی اکنون ایمان دارم که هر چه تو از خدا بخواهی، پدر ما به تو خواهد داد.“
168:0.7 (1843.1)سپس در حالی که عیسی مستقیماً به چشمان مارتا نگاه میکرد گفت: ”من رستاخیز و حیات هستم؛ هر کس که به من ایمان بیاورد، حتی اگر بمیرد، بار دیگر زنده خواهد شد. هر کس که به گونهای حقیقی در من زندگی کند و به من ایمان داشته باشد به راستی هرگز نخواهد مرد. مارتا، آیا این را باور میکنی؟“ و مارتا به استاد پاسخ داد: ”آری، من مدتهاست که باور دارم تو نجات دهنده، پسر خدای زنده هستی، حتی او که باید به این دنیا بیاید.“
168:0.8 (1843.2)پس از این که عیسی سراغ مریم را گرفت، مارتا فوراً به داخل منزل رفت و نجواکنان به خواهرش گفت: ”استاد اینجاست و سراغ تو را گرفته است.“ و هنگامی که مریم این را شنید، به سرعت برخاست و شتابان به دیدار عیسی رفت. عیسی با فاصلهای از خانه، هنوز در آن مکان بود، جایی که مارتا در ابتدا از او دیدار کرده بود. دوستانی که برای تسلی دادن مریم با او بودند، هنگامی که دیدند او به سرعت برخاست و بیرون رفت، او را تعقیب کردند، زیرا گمان کردند که او برای گریستن به مقبره میرود.
168:0.9 (1843.3)بسیاری از کسانی که در آنجا حضور داشتند دشمنان سرسخت عیسی بودند. به همین دلیل بود که مارتا برای دیدن او به تنهایی بیرون آمد، و همچنین به این علت او مخفیانه به داخل رفت تا مریم را مطلع سازد که عیسی سراغ او را گرفته است. در حالی که مارتا شدیداً مشتاق دیدن عیسی بود، مایل بود از هر گونه درگیری ممکن که میتوانست به سبب آمدن ناگهانی او به میان یک گروه بزرگ از دشمنان اورشلیمی او رخ دهد اجتناب کند. قصد مارتا این بود که ضمن استقبال مریم از عیسی، با دوستانشان در منزل بماند، اما او در انجام این نقشه ناکام ماند، زیرا همۀ آنها مریم را تعقیب کردند و لذا خود را به طور غیرمنتظره در حضور استاد یافتند.
168:0.10 (1843.4)مارتا مریم را نزد عیسی برد، و هنگامی که او را دید، به پای او افتاد، و فریاد کشید: ”اگر فقط اینجا بودی، برادرم نمیمرد!“ و هنگامی که عیسی دید چگونه همۀ آنها به خاطر مرگ ایلعازر سوگواری میکنند، روح او آکنده از دلسوزی شد.
168:0.11 (1843.5)هنگامی که عزاداران دیدند که مریم به استقبال عیسی رفته است، به فاصلۀ کوتاهی کنار کشیدند، ضمن این که مارتا و مریم هر دو با استاد صحبت کردند و سخنان تسکین دهنده و پندآمیز بیشتری دریافت نمودند تا ایمانی قوی به پدر داشته باشند و به خواست الهی به طور کامل تسلیم شوند.
168:0.12 (1843.6)ذهن انسانی عیسی با ستیز میان مهرش برای ایلعازر و خواهران سوگوار، و بیزاری و تحقیرش برای نمایش ظاهری عطوفت که توسط برخی از این یهودیان بیایمان و بسیار بد نیت نشان داده میشد شدیداً برانگیخته شده بود. عیسی از نمایش عزاداری اجباری و ظاهری برای ایلعازر توسط برخی از این دوستان دروغین برآشفته و ناخشنود بود، زیرا این اندوه ریاکارانه در قلب آنها با دشمنی سرسختانۀ بسیار نسبت به خودش همراه بود. با این حال، برخی از این یهودیان در عزاداری خود صادق بودند، زیرا آنها دوستان واقعی خانواده بودند.
1- در مقبرۀ ایلعازر
168:1.1 (1843.7)بعد از این که عیسی چند لحظه را صرف تسلی دادن مارتا و مریم نمود، جدا از عزاداران، از آنها پرسید: ”او را کجا قرار دادهاید؟“ سپس مارتا گفت: ”بیا و ببین.“ و همینطور که استاد به همراه دو خواهر اندوهگین در سکوت آنها را دنبال میکرد، گریست. هنگامی که یهودیانِ دوست که آنها را دنبال میکردند اشکان او را دیدند، یکی از آنها گفت: ”بنگرید چقدر او را دوست میداشت. آیا کسی که چشمان نابینایان را بینا میساخت نمیتوانست از مرگ این مرد پیشگیری کند؟“ در این هنگام آنها به مقبرۀ خانوادگی رسیده و در برابر آن ایستادند. این مقبره یک غار طبیعی کوچک یا فرورفتگی بود که در چینۀ صخرهای که در انتهای دور زمین باغ حدود سی فوت بالا آمده بود قرار داشت.
168:1.2 (1844.1)دشوار است به اذهان بشری توضیح داده شود که علت گریستن عیسی دقیقاً چه بود. در حالی که ما به ثبت مجموع احساسات بشری و اندیشههای الهی دسترسی داریم، بدان گونه که در ذهن تنظیم کنندۀ شخصیت یافته ثبت شده است، در مورد علت واقعی این تجلیهای عاطفی کاملاً مطمئن نیستیم. ما به این باور تمایل داریم که عیسی به علت چندین اندیشه و احساس که در این لحظه در ذهن او جاری بودند گریه کرد، همچون:
168:1.3 (1844.2)1- او یک احساس دلسوزی راستین و اندوهبار برای مارتا و مریم داشت؛ او نسبت به این خواهرانی که برادرشان را از دست داده بودند یک مهر واقعی و عمیق بشری داشت.
168:1.4 (1844.3)2- ذهن او به واسطۀ حضور انبوه عزاداران، که برخی صادق و برخی صرفاً متظاهر بودند پریشان بود. او همیشه از این نمایشات ظاهری عزاداری آزرده بود. او میدانست که این خواهران برادرشان را دوست داشتند و به نجات ایمانداران ایمان داشتند. این احساسات متضاد احتمالاً میتوانند نشان دهند که چرا او با نزدیک شدن آنها به مقبره ناله کرد.
168:1.5 (1844.4)3- او نسبت به بازگرداندن ایلعازر به زندگی انسانی به راستی مردد بود. خواهرانش واقعاً به او نیاز داشتند، اما عیسی از بازگرداندن دوستش برای تجربه نمودن اذیت و آزار تلخی که او به خوبی میدانست ایلعازر باید متحمل شود متأسف بود، آزاری که به سبب قرار گرفتن در معرض بزرگترین نمایش نیروی الهیِ فرزند انسان حاصل میگشت.
168:1.6 (1844.5)و اکنون ما اجازه داریم یک واقعیت جالب و آموزنده را بازگو کنیم: اگر چه این نوشته به صورت یک رخداد ظاهراً طبیعی و نرمال در امور بشری آشکار میشود، اما از برخی جلوههای بسیار جالب جانبی برخوردار است. در حالی که قاصد در روز یکشنبه نزد عیسی رفت، و در رابطه با بیماری ایلعازر به او خبر داد، و در حالی که عیسی پیام فرستاد که این امر ”به مرگ راه نمیبرد“، در همان زمان شخصاً به بِیتعَنْیا رفت و حتی از خواهران پرسید: ”او را کجا قرار دادهاید؟“ اگر چه تمامی اینها ظاهراً نشان میدهد که استاد مطابق روش این زندگی، و بر طبق آگاهی محدود ذهن بشری پیش میرفت، با این وجود، اسناد جهان آشکار میسازند که تنظیم کنندۀ شخصیت یافتۀ عیسی به دنبال مرگ ایلعازر برای نگاه داشتنِ نامحدود تنظیم کنندۀ فکری ایلعازر در سیاره فرامینی صادر کرد، و این که این فرمان درست پانزده دقیقه پیش از این که ایلعازر آخرین نفس خود را بکشد ثبت گردید.
168:1.7 (1844.6)آیا ذهن الهی عیسی حتی پیش از مرگ ایلعازر میدانست که او را از مردگان زنده خواهد کرد؟ ما نمیدانیم. ما فقط آنچه را که بدین وسیله ثبت میکنیم میدانیم.
168:1.8 (1844.7)بسیاری از دشمنان عیسی تمایل داشتند که مظاهر عاطفی او را مورد تمسخر قرار دهند، و آنها در میان خود گفتند: ”اگر این مرد اینقدر برای او اهمیت داشت، چرا پیش از آمدن به بِیتعَنْیا آنقدر صبر کرد؟ اگر او همان است که آنها ادعا میکنند، چرا دوست عزیزش را نجات نداد؟ اگر او نمیتواند کسانی را که دوست دارد نجات دهد، شفا دادن غریبهها در جلیل چه فایدهای دارد؟“ و آنها به شیوههای بسیار دیگر عیسی را ریشخند کردند و آموزشها و کارهای او را ناچیز جلوه دادند.
168:1.9 (1844.8)و بدین ترتیب، در این بعد از ظهر پنجشنبه در حدود ساعت دو و نیم، در این دهکدۀ بسیار کوچک بِیتعَنْیا صحنه برای اجرای بزرگترین کار مربوط به خدمتِ میکائیلِ نِبادان در کرۀ زمین، عظیمترین نمایش قدرت الهی در طول ظهور او در جسم، کاملاً آماده گشت، چرا که رستاخیز خود او بعد از رهایی او از قید و بندهای زیستگاه انسانی به وقوع پیوست.
168:1.10 (1845.1)گروه کوچکی که در جلوی قبر ایلعازر جمع شده بودند هیچ درکی از حضور گروه عظیمی از انواع و اقسام موجودات آسمانی که تحت رهبریِ جبرئیل و به فرمان تنظیم کنندۀ شخصیت یافتۀ عیسی در آن نزدیکی گرد آمده و اکنون در انتظار به سر میبردند نداشتند. آنها سرشار از امید و آمادۀ اجرای فرمان فرمانروای محبوب خود بودند.
168:1.11 (1845.2)هنگامی که عیسی این عبارات دستورآمیز را به زبان آورد، ”سنگ را از جا بردارید“، گروههای گرد آمدۀ آسمانی آماده شدند تا نمایش زنده کردن ایلعازر را به شکل جسم انسانیش به اجرا در آورند. این شکل از زنده کردن شامل کارکردهایی است که از تکنیک معمول زنده کردن مخلوقات انسانی به شکل مورانشیا به مراتب دشوارتر است و نیازمند شخصیتهای آسمانی بسیار بیشتر و یک سازماندهی بسیار بزرگتر از تسهیلات جهان است.
168:1.12 (1845.3)هنگامی که مارتا و مریم این فرمان عیسی را شنیدند که دستور میداد سنگ مقابل قبر به کنار غلتانده شود، آنها مملو از احساسات متضاد شدند. مریم امیدوار بود که ایلعازر از مردگان زنده شود، اما مارتا ضمن این که تا حدی در ایمان خواهرش سهیم بود، به واسطۀ این ترس بیشتر نگران بود که ایلعازر در شکل ظاهریش به عیسی، حواریون، و دوستانشان قابل عرضه نباشد. مارتا گفت: ”آیا باید سنگ را به کنار بغلتانیم؟ اکنون چهار روز است که برادر من مرده است، طوری که تا این هنگام متلاشی شدن بدن او آغاز شده است.“ مارتا همچنین این را گفت زیرا مطمئن نبود چرا استاد درخواست کرده است که سنگ از جای خود برداشته شود؛ او فکر کرد شاید عیسی فقط میخواست برای آخرین بار ایلعازر را ببیند. نگرش او باثبات و یکسان نبود. در حالی که آنها در به کنار غلتاندن سنگ تردید داشتند، عیسی گفت: ”آیا از اول به شما نگفتم که این بیماری به مرگ راه نمیبرد؟ آیا نیامدهام که وعدۀ خود را تحقق بخشم؟ و بعد از این که نزد شما آمدم، آیا نگفتم که اگر فقط ایمان داشته باشید، جلال خداوند را خواهید دید؟ پس برای چه شک میکنید؟ چقدر طول خواهد کشید که ایمان بیاورید و اطاعت کنید؟“
168:1.13 (1845.4)هنگامی که سخنان عیسی به پایان رسید، حواریون او با کمک همسایگان مشتاق سنگ را در دست گرفتند و آن را از ورودی قبر به کنار غلتاندند.
168:1.14 (1845.5)اعتقاد رایج یهودیان این بود که تا پایان روز سوم قطرۀ زهر در نوک شمشیر فرشتۀ مرگ شروع به کار میکند، به طوری که در روز چهارم تأثیر کامل خود را گذاشته است. آنها چنین استنتاج میکردند که ممکن است تا پایان روز سوم روح انسان در حول و حوش قبر پرسه زند، و در صدد جان بخشیدن به بدن مرده برآید؛ اما آنها قویاً باور داشتند که چنین روحی پیش از آغاز روز چهارم رهسپار قلمرو ارواحِ عزیمت کرده میشود.
168:1.15 (1845.6)این اعتقادات و باورها در رابطه با مردگان و عزیمت ارواح مردگان در ذهن کلیۀ کسانی که اکنون در قبر ایلعازر حضور داشتند و متعاقباً برای کلیۀ کسانی که ممکن بود آنچه را که در شرف وقوع بود بشنوند این اطمینان را ایجاد میکرد که این به راستی و حقیقتاً یک مورد زنده کردن مرده از طریق کارکرد شخصیِ کسی است که اعلام داشت ”رستاخیز و حیات“ است.
2- زنده شدن ایلعازر
168:2.1 (1845.7)همینطور که این گروه تقریباً چهل و پنج نفره از انسانهای فانی جلوی مقبره ایستاده بودند، میتوانستند به گونهای نامشخص پیکر ایلعازر را که در نوارهای کتانی پیچیده شده بود و روی سکوی سمت راستِ پایینیِ غارِ تدفین قرار داده شده بود ببینند. در حالی که این مخلوقات زمینی در سکوتِ نفسهای تقریباً در سینه حبس شده در آنجا ایستاده بودند، گروه عظیمی از موجودات آسمانی آماده در جای خود قرار گرفتند تا در پاسخ به علامت فرماندهشان جبرئیل، هنگامی که علامت داده شد، وارد صحنۀ عمل شوند.
168:2.2 (1846.1)عیسی به بالا نگریست و گفت: ”پدر، سپاسگزارم که درخواست مرا شنیدی و آن را برآورده ساختی. میدانم که همیشه سخن مرا میشنوی، اما به خاطر کسانی که اینجا در کنار من ایستادهاند بدین گونه با تو سخن میگویم، تا ایمان آورند که تو مرا به این دنیا فرستادهای، و بدانند که پیرامون آنچه که ما در آستانۀ انجام آن هستیم تو با من کار میکنی.“ و هنگامی که دعایش را به اتمام رساند، با صدای بلند فریاد کشید: ”ایلعازر بیرون بیا!“
168:2.3 (1846.2)اگر چه این ناظران بشری بیحرکت باقی ماندند، گروه عظیم موجودات آسمانی در اطاعت از کلام آفریننده همگی با عمل متحد در تکاپو بودند. تنها در دوازده ثانیه به وقت کرۀ زمین، پیکرِ ایلعازر که تا این هنگام بیجان بود شروع به حرکت نمود و فوراً روی لبۀ تاقچۀ سنگی که روی آن قرار گرفته بود نشست. پارچههای قبر به دور بدن او پیچیده شده، و صورتش با یک دستمال پوشیده شده بود. و همینطور که او در مقابل آنها به طور زنده ایستاد، عیسی گفت: ”او را باز کنید و بگذارید برود.“
168:2.4 (1846.3)همه، به جز حواریون با مارتا و مریم، به منزلشان گریختند. آنها از شدت ترس رنگشان پریده بود و شگفتزده شده بودند. در حالی که برخی از آنها ماندند، بسیاری شتابان به خانههای خود رفتند.
168:2.5 (1846.4)ایلعازر به عیسی و حواریون سلام کرد و پرسید لباس قبر به چه معنی است و چرا در باغ بیدار شده است. عیسی و حواریون به یک سمت کنار کشیدند، در حالی که مارتا در رابطه با مرگ، دفن، و زنده شدن ایلعازر به او توضیح داد. او باید برای ایلعازر روشن میساخت که او در روز یکشنبه مرد و اکنون در روز پنجشنبه به زندگی بازگردانده شد، زیرا او از هنگامی که در خواب مرگ فرو رفت هیچ آگاهی از گذشت زمان نداشت.
168:2.6 (1846.5)هنگامی که ایلعازر از قبر بیرون آمد، تنظیم کنندۀ شخصیت یافتۀ عیسی، که اکنون رئیس نوع خود در این جهان محلی بود، به تنظیم کنندۀ پیشین ایلعازر که اکنون در انتظار به سر میبُرد فرمان داد که سکنی گزیدن در ذهن و روان مرد از مرگ برخاسته را از سر گیرد.
168:2.7 (1846.6)سپس ایلعازر نزد عیسی رفت، و همراه با خواهرانش، برای سپاسگزاری و ستایش خدا در برابر پاهای استاد زانو زد. عیسی دست ایلعازر را گرفت و او را بلند کرد، و گفت: ”پسرم، آنچه که برای تو رخ داد توسط کلیۀ کسانی که به این بشارت الهی باور دارند نیز تجربه خواهد شد، به جز این که آنها به شکلی پرجلالتر از مرگ برخواهند خاست. تو شاهد زندۀ این حقیقتی خواهی بود که من گفتم: من رستاخیز و حیات هستم. اما بگذار اکنون همه به داخل خانه برویم و این بدنهای فیزیکی را تغذیه کنیم.“
168:2.8 (1846.7)همینطور که آنها به سوی خانه قدم میزدند، جبرئیل گروههای اضافه از موجودات آسمانی گرد آمده را مرخص نمود، ضمن این که اولین مورد و آخرین موردی را که طی آن یک مخلوق فانی انسانی در شکل بدن مردۀ فیزیکی در یورنشیا زنده شده بود ثبت نمود.
168:2.9 (1846.8)ایلعازر نمیتوانست آنچه را که رخ داده بود درک کند. او میدانست که به شدت مریض بود، اما فقط میتوانست به یاد آورد که به خواب رفته و بیدار شده بود. او هرگز نتوانست پیرامون این چهار روز در قبر چیزی بگوید زیرا کاملاً بیهوش بود. برای کسانی که در خواب مرگ فرو میروند زمان وجود ندارد.
168:2.10 (1846.9)اگر چه در نتیجۀ این کار عظیم بسیاری به عیسی ایمان آوردند، ولی دیگران تنها قلبشان را سختتر کردند و او را طرد نمودند. تا ظهر روز بعد این داستان در سرتاسر اورشلیم پخش شد. تعداد کثیری از مردان و زنان به بِیتعَنْیا رفتند تا ایلعازر را ببینند و با او صحبت کنند، و فریسیان وحشت زده و پریشان حال برای تشکیل گردهمایی شورای عالی یهود شتابان فراخوان دادند، تا بتوانند تصمیم بگیرند در رابطه با این رویدادهای اخیر چه کاری باید انجام شود.
3- گردهمایی شورای عالی یهود
168:3.1 (1847.1)اگر چه شهادت این مردی که از مرگ برخاسته بود برای تحکیم ایمان تودۀ ایمانداران به انجیل پادشاهی بسیار مؤثر بود، اما روی نگرش رهبران مذهبی و حکمرانان اورشلیم تأثیر اندک یا ناچیزی داشت، به جز این که تصمیم آنان را برای نابودی عیسی و متوقف ساختن کار او تسریع نمود.
168:3.2 (1847.2)در ساعت یک روز بعد، جمعه، شورای عالی یهود برای بررسی بیشترِ این پرسش تشکیل جلسه داد: ”با عیسی ناصری باید چه کنیم؟“ بعد از بیش از دو ساعت بحث و مناظرۀ شدید، یکی از فریسیان قطعنامهای ارائه کرد که در آن خواستار مرگ فوری عیسی شد، و اعلام نمود که او برای سرتاسر اسرائیل یک تهدید است و شورای عالی یهود را، بدون برگزاری محاکمه و در سرپیچی از کلیۀ رسوم، به طور رسمی به تصمیم مرگ متعهد نمود.
168:3.3 (1847.3)هر چند گاه یکبار این گروهِ موردِ احترام از رهبران یهودی فتوا میدادند که عیسی به جرم کفرگویی و اتهامات بیشمار دیگر در زمینۀ زیرپا گذاشتن قوانین مقدس یهودی دستگیر و محاکمه شود. آنها حتی یکبار پیش از آن تا این حد پیش رفته بودند که اعلام کردند او باید بمیرد، اما این نخستین باری بود که شورای عالی یهود درخواست فتوای مرگ او را پیش از یک محاکمه به نگارش درآورده بود. اما این قطعنامه به رأی گذاشته نشد، زیرا هنگامی که چنین عمل بیسابقهای پیشنهاد شد چهارده عضو شورای عالی یهود به صورت گروهی استعفا دادند. در حالی که این استعفاها برای تقریباً دو هفته به طور رسمی اجرا نشدند، این گروه چهارده نفره در آن روز از شورای عالی یهود کنارهگیری کردند، و دیگر هرگز در جلسات شورا شرکت نکردند. هنگامی که این استعفاها متعاقباً به اجرا درآمدند، پنج عضو دیگر اخراج شدند، زیرا همکارانشان باور داشتند که آنها احساسات دوستانهای نسبت به عیسی دارند. با بیرون انداختن این نوزده مرد شورای عالی یهود در موقعیتی قرار گرفت که عیسی را با اتفاق نظری که نزدیک به آرای یکپارچه بود محاکمه و محکوم کند.
168:3.4 (1847.4)هفتۀ بعد ایلعازر و خواهرانش برای حضور در برابر شورای عالی یهود احضار شدند. هنگامی که شهادت آنها شنیده شد، شکی وجود نداشت که ایلعازر از مرگ برخاسته بود. اگر چه صورت جلسۀ شورای عالی یهود به از مرگ برخاستن ایلعازر عملاً اعتراف نمود، اما نگاشتهها قطعنامهای را ثبت نمود که این کار و تمامی کارهای شگفتانگیز دیگری را که عیسی انجام داد به نیروی شاهزادۀ اهریمنان، که اعلام شد عیسی با او هم پیمان است، نسبت میداد.
168:3.5 (1847.5)صرف نظر از این که منبع قدرت شگفتآور او چه بود، این رهبران یهودی متقاعد شده بودند که اگر او فوراً متوقف نشود، به زودی تمامی مردم عادی به او ایمان خواهند آورد؛ و علاوه بر این، از آنجایی که تعداد بسیار زیادی از باورمندانش او را مسیح، نجات دهندۀ اسرائیل میدانستند، مشکلات خطیری با مقامات روم به وجود میآمد.
168:3.6 (1847.6)در همین گردهماییِ شورای عالی یهود بود که قیافا، کاهن اعظم برای اولین بار این ضربالمثل قدیمی یهودی را که بارها تکرار کرده بود بیان کرد: ”بهتر است یک نفر بمیرد، تا این که یک جمع هلاک گردد.“
168:3.7 (1847.7)اگر چه در این بعد از ظهر تاریکِ جمعه پیرامون کارهای شورای عالی یهود به عیسی هشدار داده شده بود، او حتی در کمترین حد نگران نبود و طی سبت با دوستانش در بِیتفاجی، دهکدهای بسیار کوچک در نزدیکی بِیتعَنْیا، به استراحت ادامه داد. در سحرگاه یکشنبه عیسی و حواریون با قرار قبلی در منزل ایلعازر جمع شدند، و پس از ترک خانوادۀ بِیتعَنْیا، سفرشان را به سوی اردوگاه پِلا آغاز کردند.
4- پاسخ به دعا
168:4.1 (1848.1)در مسیر رفتن از بِیتعَنْیا به پِلا، حواریون از عیسی پرسشهای زیادی کردند، که استاد به همۀ آنها آزادانه پاسخ داد، به جز آنهایی که مربوط به جزئیات زنده شدن مردگان بود. این مسائل در ورای ظرفیت درک حواریون او بود؛ از این رو استاد از بحث با آنها پیرامون این پرسشها خودداری نمود. از آنجا که آنها به طور مخفیانه از بِیتعَنْیا خارج شده بودند، تنها بودند. از این رو عیسی از این فرصت برای گفتن بسیاری چیزها با ده تن که او تصور میکرد آنها را برای روزهای پرآزمون پیش رو آماده میسازد استفاده کرد.
168:4.2 (1848.2)ذهن حواریون بسیار شوریده بود و آنها وقت زیادی را صرف بحث پیرامون تجارب اخیرشان در رابطه با دعا و اجابت آن کردند. همۀ آنها گفتۀ عیسی به قاصد بِیتعَنْیا در فیلادلفیه را به یاد آوردند، هنگامی که او آشکارا گفت: ”این بیماری در واقع به مرگ راه نمیبرد.“ و با این حال، به رغم این وعده، ایلعازر در واقع مرد. در تمامی آن روز، آنها چندین بار به بحث پیرامون این موضوعِ اجابتِ دعا بازگشتند.
168:4.3 (1848.3)پاسخهای عیسی به پرسشهای متعددِ آنان را میتوان به صورت زیر خلاصه نمود:
168:4.4 (1848.4)1- دعا ابراز ذهن متناهی در تلاش برای نزدیک شدن به نامتناهی است. از این رو انجام یک دعا باید به واسطۀ دانش، خرد، و ویژگیهای متناهی محدود باشد؛ به همین ترتیب اجابت آن باید مشروط به بینش، اهداف، ایدهآلها، و امتیازات نامتناهی باشد. هرگز نمیتوان یک تداوم ناگسستۀ پدیدههای مادی میان انجام یک دعا و دریافت پاسخ کامل روحی به آن را مشاهده نمود.
168:4.5 (1848.5)2- هنگامی که یک دعا ظاهراً بیپاسخ میماند، تأخیر اغلب نشانگر پاسخی بهتر است، اگر چه پاسخی که به دلایلی نیکو به اندازۀ زیاد به تأخیر افتاده است. هنگامی که عیسی گفت بیماری ایلعازر به راستی به مرگ راه نمیبرد، یازده ساعت از مرگ او گذشته بود. هیچ دعای صادقانهای بیپاسخ نمیماند، مگر هنگامی که دیدگاه برتر دنیای روحی پاسخی بهتر تدبیر نموده باشد، پاسخی که درخواست روح انسان را، در مقایسه با دعای صرفاً ذهن انسان، برآورده میسازد.
168:4.6 (1848.6)3- دعاهای محصور در زمان، هنگامی که توسط روح نگاشته میشوند و با ایمان بیان میشوند، اغلب چنان گسترده و تماماً فراگیر هستند که فقط میتوانند در ابدیت پاسخ داده شوند؛ درخواست متناهی گاهی اوقات آنقدر آکنده از درک نامتناهی است که پاسخ به آن باید مدتها به تعویق بیفتد تا منتظر ایجاد ظرفیت کافی برای پذیرش شود؛ دعای مبتنی بر ایمان ممکن است چنان فراگیر باشد که پاسخ به آن را فقط بتوان در بهشت دریافت نمود.
168:4.7 (1848.7)4- پاسخها به دعای ذهن انسانی اغلب از چنان سرشتی برخوردارند که تنها پس از این که همان ذهن دعا کننده به وضعیت فناناپذیر دست یافت میتوانند دریافت شده و شناخته شوند. بسیاری اوقات دعای موجود مادی فقط هنگامی که چنین فردی به سطح روحی پیش رفت میتواند پاسخ داده شود.
168:4.8 (1848.8)5- دعای یک شخص خداشناس ممکن است به واسطۀ نادانی آنقدر تحریف شود و به واسطۀ خرافات آنقدر شکل طبیعی خود را از دست بدهد که اجابت آن میتواند بسیار نامطلوب باشد. در آن صورت موجودات روحی مداخله کننده باید چنین دعایی را چنان تغییر و تبدیل کنند که وقتی پاسخ میرسد، درخواست کننده کاملاً نمیتواند آن را به عنوان پاسخی به دعای خویش تشخیص دهد.
168:4.9 (1848.9)6- کلیۀ دعاهای راستین خطاب به موجودات روحی هستند، و کلیۀ چنین درخواستهایی باید به صورت روحی پاسخ داده شوند، و کلیۀ چنین پاسخهایی باید مبتنی بر واقعیات روحی باشند. موجودات روحی نمیتوانند به درخواستهای روحیِ حتی موجودات مادی پاسخهای مادی بدهند. موجودات مادی فقط هنگامی که ”در روح دعا میکنند“ میتوانند به طور مؤثر دعا کنند.
168:4.10 (1849.1)7- هیچ دعایی نمیتواند امید به پاسخ داشته باشد مگر این که سرچشمۀ روحی داشته باشد و با ایمان پرورده شده باشد. دعای صادقانۀ شما بدین معنی است که شما به شنوندگان دعای خود عملاً از پیش حق کامل دادهاید که مطابق آن خرد متعالی و آن مهر الهی که به موجب ایمان شما آن موجوداتی را که به آنها دعا میکنید همیشه به حرکت وا میدارد، به درخواستهای شما پاسخ دهد.
168:4.11 (1849.2)8- هنگامی که کودک به خود اجازه میدهد از پدر و مادر درخواستی بکند، همیشه در حیطۀ حقوق خود است؛ و پدر و مادر همیشه در حیطۀ وظایف پدرانه و مادرانۀ خود نسبت به کودک نابالغ هستند، آنگاه که خرد برتر آنها حکم میکند که اجابت دعای کودک به تأخیر انداخته شود، تغییر و تبدیل شود، تفکیک شود، از آن پیشی گرفته شود، یا تا مرحلۀ دیگری از فراز معنوی به تعویق افتد.
168:4.12 (1849.3)9- درنگ نکنید که با اشتیاق شدید روحی دعا کنید؛ شک نکنید که پاسخ درخواستهای خود را دریافت خواهید کرد. این پاسخها به صورت ودیعه خواهند ماند، و در انتظار دستیابی شما به آن سطوح معنوی آینده از فضیلت راستینِ کیهانی خواهند بود، در این دنیا یا در دنیاهای دیگر، و در آنجا برای شما میسر خواهد شد که پاسخهای طولانی- انتظار به درخواستهای پیشین اما نابهنگام خود را بشناسید و از آنها قدردانی کنید.
168:4.13 (1849.4)10- به کلیۀ درخواستهای صادقانهای که سرچشمۀ روحی دارند یقیناً پاسخ داده میشود. درخواست کنید و دریافت خواهید کرد. اما باید به خاطر داشته باشید که شما مخلوقات پیشروندۀ زمان و فضا هستید؛ از این رو باید در تجربۀ دریافت شخصیتان در زمینۀ پاسخهای کامل به دعاها و درخواستهای متعدد خود دائماً عامل زمان و فضا را در نظر بگیرید.
5- بر سر ایلعازر چه آمد
168:5.1 (1849.5)ایلعازر تا روزهای مصلوب شدن عیسی در خانۀ بِیتعَنْیا باقی ماند، و برای بسیاری از ایمانداران صادق و برای افراد بیشمار کنجکاو مرکز توجه بزرگی بود، تا این که در آن هنگام به او اخطار داده شد که شورای عالی یهود فتوای مرگ او را صادر کرده است. حکمرانان یهودی مصمم بودند که گسترش بیشتر آموزشهای عیسی را متوقف سازند، و آنها به درستی داوری نمودند که اگر اجازه دهند ایلعازر که نمایانگر اوج کارهای شگفتآور او بود زنده بماند و گواه این واقعیت باشد که عیسی او را از مردگان زنده کرده است، کشتن عیسی بیفایده خواهد بود. ایلعازر تا آن موقع مورد اذیت و آزار سختی از جانب آنها واقع شده بود.
168:5.2 (1849.6)و بدین ترتیب ایلعازر خواهرانش را در بِیتعَنْیا شتابان ترک نمود، و از طریق اریحا به آن سوی رود اردن گریخت، و هرگز اجازۀ استراحت به خود نداد تا این که مدتی بعد به فیلادلفیه رسید. ایلعازر اَبنیر را به خوبی میشناخت، و در اینجا از دسیسههای جنایتکارانۀ شورای عالی شرارتکار یهود احساس امنیت مینمود.
168:5.3 (1849.7)مدت کوتاهی بعد از این رخداد مارتا و مریم زمینهایشان در بِیتعَنْیا را تعیین تکلیف کردند و به برادرشان در پریا پیوستند. در این اثنا، ایلعازر خزانهدار کلیسای فیلادلفیه شده بود. او در مباحثات خود با پولس و کلیسای اورشلیم یک حامی راسخ اَبنیر شد، و سرانجام به دلیل همان بیماری که در هنگام جوانی در بِیتعَنْیا موجب مرگ او شد، در سن 67 سالگی درگذشت.